🔷پترنالیسم,پاتریونیسم,ناسیونالیسم,راسیسم ..

🔷پترنالیسم,پاتریونیسم,ناسیونالیسم,راسیسم ..

 

در کدام دیدگاه خود را می یابید؟

📝سيوان احمدی

اندیشە برانگیزترین امردوران ما این است کە ما فکر نمی کنیم و دچار فقر تفکریم.
مارتین هایدگر

با ترازبندی مبحثها و پارامترهای دخیل در دیدگاه های سیاسی فلسفی و سیاسی اجتماعی ,توازن و تفاوت و تشابهات ناسیونالیسم و پاتریونیسم و راسیسم را می شود به وضوح دریافت این ترمینولوژی را در سطح جزئی بررسی می کنیم  اما در باب خودبرتر بینی نمی توان بە آسانی یا بە وضوح مرز بندیها را تمیز داد لذی مفهوم را بیشتر متبلور خواهیم کرد و البتە کە این امر برای سطح سنجی وجنربندی باورهای شخصی خودمان است …

پترنالیسم (paternalism)

قیم مآبی را می توان به گونه های مختلفی که همه در یک راستا هستند و نسبت به ایدئولوژیهایشان کتگوریهای چند سویه ای می تواند داشتە باشد مورد بررسی قرار می دهیم که البتە در سطوح محوریت و مرکزیت و میانه توصیف می شوند.
اما بارزترین حالت آن که به خوبی نمایانگر و درخور این بابت باشد را چنین به اشتراک می گذاریم ؛ پارادایمی افراطی از دنبال کردن رفتاری فردی و جمعی توسط یک فرد، سازمان ,حزب ,دولت و یا حکومت به منظور محدود کردن آزادیهای فردی و جمعی و یا استقلال فرد یا گروه ها بنا بر مصلحت خود آنان صورت می‌گیردو در نهایت بە کرسی نشاندن فکریت و یا حاکمیت.
دردید فلسفی رفتاریست توسط یک فرد، سازمان یا دولت به منظور محدود کردن آزادی یا استقلال فرد یا گروه، که بنابر مصلحت خود آنان صورت می‌گیرد. قیم‌مآبی همچنین می‌تواند رفتاری علیه اراده فرد یا رفتاری که نشان دهنده گرایش به استعلا و برتری است تلقی شود، این دیدگاه فلسفی به معنای “پدر سروری” است، که فیلسوف مدرن “جولیان یانگ” آن را به جهان بینی اخلاقی فردریش ویلهلم نیچه ( فیلسوف آلمانی ) اختصاص داد، پایه و اساس این دیدگاه فلسفی
از این قرار است که:  ” اغلب مردم بهتر است فرمانبردار بوده و توسط اشخاص قویتر راهبری شوند”، این مکتب فکری پیرو ارزش ها و سنت های باستانی و اسطوره ای است که به جای نگاه به جلو به پشت سر نظر دارد و اساس فلسفه نیچه بر همین مبنا شکل گرفته گام می نهد و اینکه به اصلیت اینکه من بهتر و بیشترمی دانم گام می نهد.
بنا به گفته خاویر کرمنت در کتاب بیشعوری بدترین نوع بیشعوری همان توهم دانایی است را به عاریه می گیریم و در این باب به بستر آنالیز می گذاریم که همان مبحث فندامنتالیسیتی شکل گیری چنین فکریتی است  اما هستە فکریت مقصود در مراحل مختلف و متفاوت آن هنگامی بولدتر می شود که از اندیشه و دیدگاهی رفتاری و اخلاقی به اتمسفر سیاسی آن متحول شود به این مفهوم که خود قیم مآبی از زوایای گوناگون و در دیدگاه های دیکتاتور گونه خود را نشان می دهند .
درستودن و نکوهش این مواضع می توان بە نمونەها و فکت های در این کنتست بە دترمین تاریخی سیستمهای فئودالی و پادشاهی و حکومت های تئوکرات و حاکمیت مداری حکام اشاراتی نمونە ای بە چهرە های کاریزماتیک نوین چون ناپلئون بناپارت و هیتلر و استالین و … داشت با این ویژگی کە دیدگاە ها و روشها و نگرشها ممکن است متفاوت باشد. بە این مفهوم کە تفاوت در دیدگاە ها میتواند مشروح بە نهادینە کردن باورهای  منجر بە قوانین و ایجاد حکومتی بنا بە دلخواه و در زمینە ی صلاحیت و شایستگی خود برترپنداری است کە زشتی دو چندانی بر خلاف دموکراسی و شایستە سالاری عنوان می کند، امروزه جناح ها ، احزاب، و سازمانها و فراکسیونهای گوناگونی کە تلاش در کنترل و ایجاد حکومت دارند بە خوبی گویای این مهم است کە رای و دیدگاه مناسبی را با توتالیت بودنشان بە توجیە برسانند و در باز تولید محوریت فکری بە تسلسل سینایی این پروسە مختوم خواهیم شد کە اگر برای یک امر اشتباە هزار دلیل درست بیاوریم بە هزار و یک اشتباە مبدل می شود کە در تایید و توجیە آن معنادار می شود.
خودرأی باوری متمرکز بر بر حق بودن و روا دانستن معیارهاو روایی هایی است که فرد یا گروه های ذی النفع به آن تکیه داردو از آن به طرز اهم  به اختناقات فکری می پردازد و سیستم پولاریست مداری خود را دیکته و حکمرفا می کند البته در غالبترین حالت خودش به دلیل جمع آوری رایهای اولیه در پیشینه آغازین خود به ادامه در هسته ی قطبیزه خود اتمسفر جمود فکری جزم اندیشانهرا فراهم آورده و سیناپس دوگم بودن خود را در موزه دیکتاتوری به کرسی می نشاند  شیوه ای که در برگیرنده مرز و حد کافی و وافی برای ادامه خود باوری دیکتاتور مآبانه اش است چنین ساختاری  بە طرز رویکردی سیستماتیک با خود تلقینی با عنوان گزینش مناسب خود از بهترین طرق رونمایی می کند و در عملکرد به عدم و نتیجه و بازهی بلعکس می رسد.

پترنالیسم کماکان در قرون اخیر ارضای رضایت فکری جناحهای  پوزیسون را را فراهم آورده و با اپوزیسیون خود به تقابل بر می خیزید و در خدمت دمکراسی نیست , ساختار با فساد همه جانبه ای در سطوح مختلف کارکردی مواجهه می شود و به گونه ای آسیب را بر خود وارد می آورد که قابل ترمیم و بازسازی مدیریت حکومتی نیست و روز به روز  به جای مطلوب بودن  عدم رضایت را به بار می آورد و بطور سیستماتیک به دروغ سازی و نشر اکاذیبی روی می آورد که فقط خودش به آن باور دارد و نظریات و فرضیات و نظریه های دیگر جناح و افراد و سیاستها را مردود می شمارد و در صف مقروضین به نظام سیاسی خود می پندارد .دقیقا در همینن نقطه نکته جذب نخبه گرایی و شایسته سالاری زیر ابهامی گسترده قرار می گیرد و فرو کنش واکنشهای انتقادی را در بطن نامساعد خود می پروراند و تشخیص کلید و قفل را از عدم دمکراسی درون حزبی و خود شکوفایی به زیر می کشاند و اجازه هر گونه فضایی جهت آپدیت گذاری را مسدود می کند به همین منوال روال تعیین سرنوشت و حقوق تعیین شده ی جامعه را به خود منتسب می کند و دادخواستها یشان را نادیده گرفته و به این باور مفرط می رسد که فقط شخص، خود یا گروه و حزب و حکومت ما می تواند چنین موفق باشد به این مفهوم که بصورت آگاهانه و یا غیر آگاهانه به مشروعیت از دست رفته ی خود در نزد عوام و نمایندگان عوام و تایید بازخوردهای خود به طور گسترده خواهد پرداخت با وجود معیارهای نا مساعد سیاسی و ضمانت اجرایی خود تفکر غیر منطقی خود را بر باورهای کلاسیک مقدم می بینید و از تخلل و حبابچه های سیاسی روی گردان می شود و اجازه دسترسی به دیگر جناح و اپوزیسیون و حتی پوزیسیونها را به طور کامل در سیکل معییوب می بیند و دستور العمل و سازکار مشخصش همین محدودیتها و انسداد باورهای غیر خود است . پترنالیسم در نما و رویکرد حکومتی دولتی خود را قیم برحق و مشروع و ولی امر جامعه میداند و چون با تکثر گرایی و شایسته سالاری منافات دارد به مثابه توتالیتاریسم است و  مرتبا به دیکته کردن دیکتاتوری خود پایبند است .
در چشم اندازی با سطح دربرگیرندگی کم و خفیفتر چون احزاب و سازمان و نهادها چه به صورت رسمی و یا غیر رسمی واکنشهایش تغییر نمی یابد اما در اتمسفر انتزاعی متشکل یافته از باورها و ایده ها ی خود از خود باوری گذار کرده و با تحریف ساختن ساختار عملکردی خود به قیم مابی و پدر خواندگی ماکزیموم نائل می شود به طوری که از دیگر جناح و احزاب خود را متمایز و ارجح می پندارد و چنین رواداشتی به منزله جذب آراء مردم و دیگر فراکسیونها را بە نسبت خود دون و برای  شایستگی را برای خود محترم و با اهمیت قلمداد میکند به طرزی که فکریت مرکزی خود را به واسطه برحق و مشروع شمردن به محوریت عمده مبدل می سازد هر چند که در دیدگاه اکثریتی ممکن است مقبول واقع شود اما در مجموعه ای گسترده تر مخالفت وگریز از واقعیات اجتماع و جهان بینیهای گوناگون را در بردارد, آنچنان متداوما خود را در راس می پندارد و بر این باور ابرام می ورزد که که من یا ما دارا و حاوی دستاوردهایی هستیم که می توانیم به رهبریت و قیمیت کارکرد خود را نشان دهیم ،بروز این آسیب منجر به کارکرد ساقط می شود و این پروسه در رابطه تنگاتنگ مستقیم با اراده و قدرتش می باشد به این مفهوم که چون در سطح متنزل ایجاد قدرت و حکومت است پایبندی به واکنشها و باز خوردهای بعدی را چون فیدبک منفی نشان می دهد و به طور کلی و کامل نمی تواند به سیاست خود ترتیب اثر واقعی دهد لذی به ایده آلها و مینیمالهای تابو شده یا موارد کانون شده روی می آورد , نازلترین حد اندیشه مدآرایی شده ای که در نزد اجتماع مورد قداست است می تواند نقطه عطف مرکزی این فکریت باشد به عنوان مثال مباحث ملیتی و اتنیکی که در یکی دو سده اخیر مصداق آلودگی پترنالیسم قومی و ملی بوده است یعنی شیوه ای از اتوکراسی در قالب و ساختارهای مختلف کە در ضدیت با پلورالیسم و دمکراسیهای فردی و گروهی بنا گردیدە است به خود قیم پنداری و جایگزینی تمام باورها و عقاید خود با توجیه

شایستگی و مناسب بودن و خیر اندیشی باور خود به نفع خود و بە سود مردم است تاکید می ورزد کە درواقعیت بر علیه مردم و در حیطه خلاف عرف فرهنگی و فکری و فعالیت ها و جغرافیای عقیدتی و حکومی آن مردمان است .نمونه متکامل تر ازین فکریت در قالب حکومت فرادست به توتالیتر و دیکتاتوریسم ختم می شود و در سمت فرو دست است که بیشترین آسیب جدی و مستقیم بە آزادی ها و حقوق مردم وارد می شود بە رد و انکار  منتهی می شود  بە شیوەای کە با ایجاد تشکل ها ی رادیکالیستی و یا اکتیویتی دگراحزاب توانمندی نشده و روش مندیهای منجر به ایجاد دولت مستقل نشده و هدفمندی های دیگر فکریتها و احزاب و سازمان و نهاد و مردمان حاضر در برهه زمانی مکانی همزمان با پاتریونیسم فکری  مخالفت راسخی می ورزد و بە پاتریونیسم مسموم پاندمی شدە مبدل می شود بدین ترتیب کە منافع مردم و آزادیهایشان ضایع و حقوقشان پایمال می شود و منافع اتوکراتیک بر آن مستولی خواهد شد و این فرآیند منجر به جایگزینی دیکتاتوری و سبب پولاریسم فکری سیاسی و حکومتی و دولتی خواهد شد این فرو کاهش اختیارات مردم به زیان عمده ی اجتماع خواهد بود و اتمسفر خفقان دیکته به وقوع می پیوندد.

ناسیونالیسم

(به فرانسوی : Nationalisme) یک ایدئولوژی و جنبشی است که هدف آن ترقی بخشیدن منافع یک ملت است. ملی‌گرایی نوعی آگاهی جمعی است، یعنی آگاهی به تعلق به ملت که آن را «آگاهی ملی» می‌خوانند. آگاهی ملی، اغلب پدیدآورنده حس وفاداری، شور و دلبستگی افراد به عناصر تشکیل‌دهنده ملت(نژاد، زبان، سنت‌ها و عادت‌ها، ارزش‌های اجتماعی، اخلاقی، و به‌طور کلی فرهنگ….) است و گاه موجب بزرگداشت مبالغه‌آمیز از آن‌ها و اعتقاد به برتری این مظاهر بر مظاهر ملی دیگر ملت‌ها می‌شود. پرچم ملی، سرود ملی و دیگر نمادهای هویت ملی، نشان‌هایی بسیار مهم از جوامع ملی‌گرا است.
به صورت کلی به جریان اجتماعی-سیاسی راستگرایی گفته می‌شود که می‌کوشد با نفوذ در ارکان سیاسی کشور در راه اعتلاء و ارتقای اساسی باورها، آرمان‌ها، تاریخ، هویت، حقوق و منافع ملت گام بردارد. این جریان با محور قرار دادن منافع ملت به عنوان نقطه گردش تمامی سیاست‌های خارجی و داخلی، باعث جهش‌های تکاملی و سرعت بخشیدن به حرکت رو به رشد ملل در رسیدن به تمدن جهانی می‌شود.
البته می توان در زیر شاخه های گوناگون دیگری نیز ملی گرایی را مشاهد کرد. از اینرو گروهی از پژوهشگران به پیروی از ماکس وبر ملت را «بزرگ‌ترین گروهبندی مردم معتقد به دارای نیای مشترک» تعریف کرده‌اند. ملت‌ها بر اساس گستره سرزمینی نیز تعریف شده‌اند. در انسان‌شناسی بررسی هویت قومی مردم نه تنها به فرهنگ بلکه به محیط فیزیکی پدید آورنده آن فرهنگ در طی قرن‌ها یا حتی هزاران سال پیش توجه می‌شود. منتسکیو اصل جغرافیا را برای تعریف خود از فرهنگ مورد استفاده قرار می‌داد. شرایط ژئوفیزیکی و اقلیم به شدت بر راه و روش معیشت مردمان و راه و رسم زندگانی‌شان اثرگذار بوده‌اند این عوامل حتی در فولکلور و روان‌شناسی مردم نیز مؤثر بوده‌اند.

طور کلی می توان چنین گفت کە : بە مجموعه ای از باورها و نمادها گفته می شود که دلبستگی و تعلق به ملت سرزمین نژاد قوم و زبان را اصل قرار می دهد و صرفا تعلق خاطر به چنین عناصری را آرمان اساسی انسان ها و تعیین کننده هویت ملت ها می داند.

پاتریونیسم

میهن‌پرستی یا میهن‌دوستی(به انگلیسی: Patriotism)، مفهومی است معطوف به عشق و دلبستگی و دلدادگی به میهن و مردم و آمادگی جهت هر گونه فداکاری و پاسداری از استقلال سیاسی و اقتصادی کشور و دفاع از هویت قومی-ملی-فرهنگی آن ملت. میهن‌پرستی عشق ورزیدن به میهن و دفاع صمیمانه از منافع آن است.
میهن‌پرست کسی است که به کشور خود عشق می‌ورزد و با اشتیاق به دفاع از منافع آن می‌پردازد.میهن‌پرست فردی است که به سرنوشت کشور و فرهنگ خود حساس است و همه تلاشش را به کار می‌گیرد تا آن‌ها را به بالندگی برساند.
میهن پرستی عبارت است از «حس» عشق و فداکاری، و احساس دلبستگی به کشور. این «احساس دلبستگی» می‌تواند ترکیبی از بسیاری از احساسات مختلف از جمله زبان مربوط به سرزمین خود، جنبه‌های قومی، فرهنگی، سیاسی یا تاریخی باشد. این موارد شامل مجموعه‌ای از مفاهیم نزدیک به ناسیونالیسم و عمدتا ناسیونالیسم مدنی و گاهی ملی‌گرایی فرهنگی هستند. برخی از مظاهر میهن پرستی بر عنصر «زمین» در مفهوم عشق به سرزمین مادری تأکید می‌کنند و از نمادهای فرهنگی و کشاورزی و دیگر تعاریف مرتبط و همسطحبا آب و خاک مادری جهت معنا سازی استفاده می‌کنند. در اینجا جا دارد اشاره به شباهت های ناسیونالیسم با پاتریونیسم را با تفاوتهای جزئی بیان کنیم که در دو چشم انداز به آن اشاره می کنیم نخست در دیدگاه چپ که به ناسیونالیسم اعتقادی ندارند به میهن پرستی معنا و مفهومی چپ گرایانه می بخشند و در میهن دوستی ایده ملیت را تخفیف و یا ممکن است تحریف بگردانند و در منظر دوم چنین می توان بازگو کرد که در چینش پلورال انکثار یافتگی به قومیت و تفکر اتنیکی موجود در مرز باور و انطباق با مرز جغرافیایی هماوایی ایجاد کرد و سطح خواست را تقلیل به خاک دوستی و محل زاد و ولد تبارو نیاکان پیشین معنا کرد. میهن‌پرستی سوسیالیستی معمولا مستقیما در کنار انترناسیونالیسم پرولتری مورد حمایت قرار می‌گیرد و احزاب کمونیست این دو مفهوم را با یکدیگر سازگار می‌دانند. این مفهوم توسط نویسندگان شوروی به کارل مارکس و ولادیمیر لنین نسبت داده شده‌است.در بولد سازی این مطلب در خاصیت این دو ایسم می بایست چنین اشاره واضحتری کرد:  در اینجا جا دارد اشاره به شباهت های ناسیونالیسم با پاتریونیسم را با تفاوتهای جزئی بیان کرد که در دو چشم انداز به آن اشاره می کنیم نخست، غالب ملی گرایان ایرانی تفاوت بین این دو را نمی دانند و آنها را معادل می انگارند مثلا غالب چپ گرایان ایرانی به ناسیونالیسم اعتقادی ندارند ولی پاتریوت (میهن پرست) و هومانیست(انسانگرا) و دموکرات(مردمگرا) با برداشت

خاص خود هستند. اما ناسیونالیسم که به ظاهر با میهن پرستی همخوانی دارد، اغلب با مردمگرایی و دموکراسی در تضاد می افتد و به ضد آن بدل می گردد. اکثر دست راستی های ایرانی در عهد خاندان پهلوی و حتی اکنون، ناسیونالیسم را با پاتریوتیسم یکی انگاشته و می انگارند. در حالی که در مملکت چند ملیتی مان کوبیدن بر طبل ناسیونالیسم  موضوع خطرناکتری است. مردم را باید حول مردمگرایی و دموکراسی و میهن پرستی و درک متقابل ملل ساکن ایران دور هم جمع کرد که بتن آرمه بسیار نیرومندی است. در مقابل ناسیونالیسم محلی و حتی به ظاهر سرتاسری در دراز مدت مثل پتک و چوبک کمکی آن است که در شیار تفرقه درخت مملکت فرو رفته و به اتحاد و همزیستی اجزاء آن پایان می دهد. حساسیت ناسیونالیستهای ایرانی به ناسیونالیستهای محلی در رابطه با دخالت سیاستهای خارجی بیشتر میگردد ولی در دراز مدت صرفا با ناسیونالیسم عام نمی توان به جنگ ناسیونالیسمهای خاص رفت.

راسیسم

نژادپرستی (به انگلیسی: Racism) یا تبعیض نژادی (انگلیسی: Racial discrimination) نوعی پیش‌داوری و تبعیض، که متمرکز بر تفاوت‌های نژادی حاصل از تفاوت‌های ظاهری جسمی/فیزیکی و نیز تفاوت‌های فرهنگی حاصل از زبان، آداب و رسوم، دین، تاریخ و امثال آن ها است. ساده‌ترین مثال برای نژادپرستی، برتر دانستن انسان‌های سفیدپوست (اروپایی) بر رنگین‌پوستان است. در زبان فارسی به این مبحث نژادستیزی یا نژادگرایی نیز گفته می‌شود.در تاریخ، نژادپرستی نیروی محرکه‌ای برای تجارت برده در قرون شانزدهم تا نوزدهم، خاصه در آمریکا؛ و روش حکومتی آپارتاید در قرن بیستم در آفریقای جنوبی بوده است.
در عصر حاضرآپارتاید، تبعیض، تحقیر و توهین به نژادهای اقلیت در قرن بیستم و بیست و یکم میلادی ادامه داشته و به خشونت و قتل توسط گروه‌های نژادپرست و نظام‌های حامی نژادپرستی تبدیل شده‌است. مصداق بارز آن، رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی بود که قهرمان مبارزه با نژادپرستی، نلسون ماندلا به مبارزه با آن برخاست و با قیام مردمی به پیروزی رسید.
نژادپرستی نوع خاصی از تعصب و جزمیت است که بر مبنای استدلالات نادرست و عمومی کردن برخی خصوصیات به گروهی از انسانها، به گونه‌ای غیرقابل انعطاف، شکل می‌گیرد. هرگاه فردی اجازه دهد عقاید متعصبانه اش مانع از رشد و حرکت دیگری شود تبعیض نژادی رخ داده‌ است؛ و آنان که همه افراد یک نژاد را از برخی مشاغل خاص، مسکن، حقوق سیاسی، فرصتهای تحصیلی یا تعاملات اجتماعی محروم می‌کنند یا افراد ظاهربین عاملان تبعیض نژادی هستند.آپارتاید ها و تشکلت و احزاب و من حیث مجموع فکریت راسیستی منجر به ژنوساید و نسل کشی دیگر ملیتها و قومتیها و مردمان غیر متمرکزی  به لحاظ اجتماعی فرهنگی و سیاسی و حکومتی می شود که دارای قدرت و توان

مقابله نیستند که مجموعا با آسیمیلگی و هژمونی نیز مدغم هستند و ممکن است فراتر ازین پا پیش نهاده و منجر به نابودی و از بین رفتن مجموعه مردمانی شود که در سمت مقابل و مخالف راسیسم هستند .
در کوتاهی از موضوعات و مکاتب سیاسی اجتماعی ذکر شدە بە نگرش اختصاری و اجمالی یاد شدە است و این مستلزم شفاف سازی و آنالیز ریز بینانە تری است کە بە باورها و اعتقادات و واکاوی بیشتر خودمان ارجاع می یابد …
اکنون با درک آگاهی بسط دادە شدە خود را در کدام ایدئولوژی می یابید را در حیطە شخصی وشخصیت سیاسی فردی واگذار می کنیم.

در استفادە از منابع بیشترین و مهمترین تعاریف یاد شدە و در باب پاتریونیسم بیشینە ی دادە ها از مطالعات شخصی این حقیرآنالیز شدە است.

منابع:

–  دانشنامە ی سیاسی  داریوش آشوری
–  «نژادگرایی» [جامعه‌شناسی]  جواد میرشکاری
– رژیم های سیاسی موریس دو ورژه ترجمه: ناصر صدرالحفاظی
– فرهنگ جامع لغات و اصطلاحات سیاسی مهدی نوروزی خیابانی
– سایتها و صفحات سیاسی

 

اشتراک گذاری: